letras.top
a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z 0 1 2 3 4 5 6 7 8 9 #

letra de ghadam - farzan

Loading...

؛[قسمت اول : فرزان]؛
باید قدم برداشت حتی اگه حرکت خطاست
مثل من که رو بیت میرم با کلمه م راه
شاید یه در توی جهنم ساخت
شایدم وسیله ای شد واسه ترسوندن مترسکا
میون زمین و آسمون تنم رهاست
تو عمقش میزنم من فرسنگ ها بال
شاید این حرکت آغاز دلیلی باشه
تا که پیش فرشته ی مرگ بشه مقرم فاش
برسه مرگم از راه حتی مقصد سراب باشه
انسان یعنی محک زدن آزمایش
خدام نباشه تو که هستی، این حرفمو تا آخر عمرت بکن تو توی مغز آشغالت
میون این رکود تکون بخور رات باز شه
قسم به این همه پول یه روز تو گور جاته
واسه ی دیدن نور یکم نبوغ الزمه
تو قرنی که تاریکیو میدنش قورت با عشق
بچه ی به دنیا نیومده ی حقیقت
از رحم مادر طبیعت میخواد که کورتاژ شه
پشت هر جلد تاریخ دشتی از خون خوابه
چون بت نصف بچه هاش پادشاهی خونخواره
با این توصیف راه به جایی جز هیچ نمی بریم
چونکه همه یه گوشه ای عاشقانه مردیم
هرچی نور بوده با چشامون کشتیم
هنوزم میشه برگشت با صدای امید

؛[قسمت دوم : میرتک]؛
هنوزم میشه برگشت با صدای امید
سواری گرفت از ارابه های خورشید
هنوزم میشه رپ کرد بدون پشتی
که بگیریش از هرکی میگه انگیزمو کشتی
مهم نی پیچیده میشه طناب دار ما
سر به دارم باشن میخونن ترانه عاشقا
اونا که نقابارو کندن جلو آینه رفتن
تصویرشون حک شده رو تمام آینه ها
باید قدم برداشت حتی اگه حرکت خطاس
چون نبوده سنجیدن جوانب کار ما
کافیه سفید باشی و صاف
همه چی حل میشه
به دست اون که دید اینارو تدارک واسه ما
پس منی که جلو میرم با جون کف دستم
کجا رفتن نه چطور بودن همه مسئلمه
منی که هرشب با خدا روی تختم
وارث حقیقتم بگو ناز شستم
از چیزی نمیترسم این عرصه مال منه نمیدمش از دست
حتی یه درصد فکرشم نکن که جا بزنم داداش
بگو بامن ناز خار ارباباش
همونیو اجرا میکنیم که دوست ندارن اصال
من رفتم اما دیدم حواسا پرتن
حاال برگشتم با ارتشی از جنون سوار نظم شم

؛[قسمت سوم : رفیق]؛
زندگی بحث دور اتیش و رپ یه خاطره
یه عابده که مهم نیست چی بشه عایدش
یه معبده که سر درش یه پاره بیت نوشته
انسان یه مجبوره که خودش جابره
دلت گرفته کبوتر ولی وقت کوچ نیست
بالتو وا کنی پرواز به نام دورخیز
تو دل تاریکی امید من به روز روشنه
مسیر شعر من مسیری باز به سوی گلشنه
میدونی
با خدا موندم با اینکه سخته هزینش
چون نور حقیقتی ام که خورد به درد طبیعت
از این مرز گذشتم و دیدم که شعر و میشه نوشت با قلم دزفولی رو زخم عمیقم
یکی گفت نوکرم گفتم رفیق شفیقم
پسری که میومد بچه ها میدویدن
وقتی که رپ و شروع کرد پرده ها به دریدن کشیده شد
حاال مغروره به تالشش نه به نتیجش
بلند میشن ترکه ها به تنبیهم
شعله های سینه جای سرفه ها به من میگن
هشتمین گلوله از تو لوله های هفت تیرم
با اینکه رفیقم میدن به روز روشن نویدم
یه تنهایی بالغ که میشه تو تارا تنیده
از دونه هایی که تو زمین حرومو بی نتیجه
مونده چون حقیقت بوده متفاوت از سلیقه
راهبه مسیحو یه روز کشید به صلیبش

؛[قسمت چهارم : الکسی]؛
بزن به جاده بی مسیر، به دلت بد را نده
بذار باد توی موهات بکشه دست
باید قدم برداشت حتی با یه لنگه کفش
حتی اگه باید فردا پابرهنه رفت
پس نکش عقب با چنتا حادثه ی تلخ
برو برس اونجا که ابرا جا بهت بدن
جوونی فقط یه فراره تا پیر شی
تمامش یا هیچی، از کاناپه دل بکن و رنجو مزه کن
این روزایی که خورد میشه دست و پنجه مفت
یادت نره سرگذشتتو چطوری خط خورد
حاال پیدا میکنی بهترین راه حلو واسه برخورد
با دیگران که همیشه یه دردی دارن
یا اونایی که تو سرم تخم شک میکارن
هنوزم عکس العمالم وحشیانه ست
شاید نتونم آدمی غیر از همین باشم
عزیزانم ولی باید قدم برداشت

letras aleatórias

MAIS ACESSADOS

Loading...