letras.top
a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z 0 1 2 3 4 5 6 7 8 9 #

letra de pretender album - ramin hosseinpour

Loading...

مدعی

چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
سجاده زاهدان را درد و قمار ما را
جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان
آن نیست جای رندان با آن چکار ما را
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غم یادگار ما را
ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را

نقاب

از غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سودایی
عاشقان را ز بیخ و بن برکند
آتش عشقت از توانایی
عشق با نام و ننگ ناید راست
ندهد عشق دست رعنایی
عشق را سر برهنه باید کرد
بر سر چارسوی رسوایی
بس که خفتند عاشقان در خون
تا تو از رخ نقاب بگشایی
در حجابیم ما ز هستی خویش
ما نهانیم و تو هویدایی
سرکش

برقع از ماه برانداز امشب
ابرش حسن برون تاز امشب
دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب
من و تو هر دو تمامیم بهم
هیچکس را مده آواز امشب
کارم انجام نگیرد که چو دوش
سرکشی می‌کنی آغاز امشب
گرچه کار تو همه پرده‌دری است
پرده زین کار مکن باز امشب
مرغ دل در قفس سینه ز شوق
می‌کند قصد به پرواز امشب
دانه از مرغ دلم باز مگیر
که شد از بانگ تو دمساز امشب

کور
هر دیده که بر تو یک نظر داشت
از عمر تمام بهره برداشت
سرمایهٔ عمر دیدن توست
وان دید تو را که یک نظر داشت
کور است کسی که هر زمانی
در دید تو دیدهٔ دگر داشت
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو به تو قرب بیشتر داشت

ترس

مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد
آن کس که بود نامرد از دادن سر ترسد
گر با تو دوصد دریا آتش بودم در ره
نه دل ز خود اندیشد نه جان ز خطر ترسد
جانی که بر افروزد از شمع جمال تو
می‌دان که ز پروانه کفر است اگر ترسد
جایی که جگر سوزد مردان و جگرخواران
در خون جگر میرد هر کو ز جگر ترسد
گفتی دلت از هجرم می‌ترسد و می‌سوزد
بی وصل تو هر ساعت دل‌سوخته‌تر ترسد

درهم

تا سر زلف تو درهم می‌رود
در جهان صد خون به یک دم می‌رود
تا بدیدم زلف تو ای جان و دل
دل ز دستم رفت و جان هم می‌رود
دل ندارم تا غم زلفت خورم
وین سخن از جان پر غم می‌رود
آسمان از اشتیاق روی تو
همچو زلفت پشت پر خم می‌رود

درد

درد من از عشق تو درمان نبرد
زانکه دلم خون شد و فرمان نبرد
دل که به جان آمدهٔ درد توست
درد بسی برد که درمان نبرد
جان نبرم از تو من خسته‌دل
کانکه به تو داد دل او جان نبرد
هر که پریشان نشد از زلف تو
بویی از آن زلف پریشان نبرد

شعر: حضرت عطار

letras aleatórias

MAIS ACESSADOS

Loading...