letras.top
a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z 0 1 2 3 4 5 6 7 8 9 #

letra de hebrew - dbarbodb

Loading...

در اندوه شونزده بودن در اون شونزده سال
چیزی جز پلیدی نقش ادمیت و بشر ندیدم
اگر چشمامو میشستم شاید خواب نبودنتو من هیچ نبینم
تا اون زمانی که عشق کودکی هستی
میان تو من به قدر دریاها کوه ها فاصله هست
اگر رو به روی سکوت مترسک کلاغ نشینا بشینی شاید منظرتم دافعس
که سکوت در محضر زیبایی زیباست دختر
سخنان عاشقانه ما را ویرانگر عشق گفتند
واژگان بر زبان امده از بین رفتند
داستان های عاشقنه خرافات را حیف کردند
تو را عوض کرده
عشق از ان افسانه های مشرقی نیست که در پایانش دغل رفته
عشق دل به دریا زدنی بدون کاروانه
و دانستن وصال دور دستان یاره
عشق لرزشی بدون لغزش بی رحم طالع
و لب های فروبسته غرق جملاته
عشق رود غمی در اعماق وجود بشره
که پیرامونش میره تا روسپی تنای این شهرت
عشق یک کولاکی میشه برای نابودی هم
که هر دو میمیریم ارزو میشه کودی از غم
که اندک چیزی که ما را به اشوب وا میداره
یاس و هنری در دل دست این روزگاره
تاراج گر تاجرای مست و پاتیل تاره
همین دست کشنده اقبال رو به بار میاره
که بوسه اش میزنیم و تقدسی میکنیم
همچون دیدن احساساتی خالی از هر امید
چه بسا مجسمه های که در حال گریند
چه بسا صخره های کوچکی کنار پلکم
و رود ها و امواجی سرازیر از این حال و فکرم
تو را در خلال اندوهم من دوست دارم
ای رخساره دست نیفاتنی همچون مادر
بیا بسنده کنیم همواره بمانی رازی
و ناگفتنی نماند که سرکشی و تازی
بعد از یک از سال درمان پیش خدای این ناهید
گفت شاید زندگی نباشه برا همه بنده های ناجیم
بگذار تا به سلامت روزگارمو بچینم
از ابشار گیسوان سیاه تو معنی تلخ وجودیت خود را من ببینم
این جنگ نابرابری است بین ما و ان ها
من ماهیم ماهی کوچی در یاد باد ها
باید کمک کنی که تنفسم برگردد
زیرا که نبض من خیلی وقت است که تب کردست
باید کمک کنی که برسم به کوه قاف
که کوهی که میشود مثل تو بر رویش تاخت
سکوت اب را دید
میتوان خشکی باشد و فریاد درد و توحید
سکوت گندم بعد
گرسنگی یا که قحطی از هر دو سمت
سکوت اقتابم
کل دنیا و پژواکای دورم بام خوابند
سکوت ادمی شد
فقدان جهان و خدا هر کی با دلیل مرد
بعد از تمام داستان
منتظر مرگ جماهیری برای پاسدار
قوانین سرخوش خوابیده در جوب و پاسگاه
سینه زنی برای اثبات وجود ادمی در این کوه و باستان
مسخرست اما هر بار
نفرین و معجزع اختیار بشر بوده باهاش همراه
منم مراقبتم از اون کوه دشت و صحرا
میچینم دنیاتو بر خلاف این نظم جریان
بچین و بو نکن ببینن و دود نکن بمیر و زود نرو
من یک سادیستی قانون مدارم بازی کن ولی
دور نشو
حالا که رفتی اما
اینو بدون که چریک فدایی هم باشی نمیرسی به این توپ و معنا
من همون ترسیم که در اخر مسیرتم
اعتقاد یک لجنه ازادگی نیستش بی ثمر
بعد از یک سالی میشه
کلی پروژه البوم هر چی گفتم نشد میشه
حالا که برگشتم
منتظر ظهور که نه شاید پیرزنی در حصرم
که خاطراتشو مثل یک بلوزی میباقه
واسه خش خش نوارای این ضبط و کاست

letras aleatórias

MAIS ACESSADOS

Loading...